چند وقتی بود که چند تا کاست فیلم پیدا کرده بودم. می دونستم موضوعش چیه اما سراغش نمی رفتم.
یه چند شبی بود وسوسه شدم هند.ی.کم رو بیارم فیلما رو ببینم. بالاخره دیشب رفتم سراغ کمد و جعبه ها رو زیر و رو کردم و آوردمش بیرون.
اولش که کلی بازی درآورد. درشو باز کردم دیگه بسته نشد! بعد از کلی کلنجار رفتن فمیدم بسکه نرفته بودم سراغش باتریش خوابیده و نمی تونه در رو ببنده.
فیلمای عروسی ام.یر رو گذاشتم و دیدم. چقدر حس بدی بود. یخ کرده بودم. ولی دیدم. وقتی شاد و شنگول داشتم می رقصیدم خواهر ح روبروم نشسته بود و من تو چشمای اون می رقصیدم. یادم میومد به تعریفاش از موهام. اون سبد گل. اون هوای گرم. اون جو شلوغ و وحشتناک سی.اس.ی.
شیشه ی ماشینا رو می شکوندن و ما نتونستیم ماشین عروسو گل کاری کنیم.
تو همچین جوی که حتی بعضی از فامیلامونم نتونستن بیان اونا اومدن. دو تا پسر دست خواهرشونو گرفتن و بدون ماشین با یه دسته گل قشنگ و کت شلوار و کراوات اومدن. تازه کلی عذر خواهی کردن که پدر و مادرمون سفرن و خیلی دوست داشتن بیان و نتونستن!
به نظرم هه چی داشت جور میشد. به نظرم حرفای منشیه همش الکی میومد. اونا اومدن. اونا تو اون شرایط اومدن و این برای من هیچ مفهومی جز اون چیزی که میخواستم نداشت...
هیچ چیز اون شب موندنی نبود... جو سی.اسیش. عروسش. مهموناش. هیچیش...
* شب خوابشو دیدم. البته می دونم نتیجه فیلم دیدنام و رفتن تو جو اون شبه. هر چند خودشون مستقیما تو فیلم نبودن و فیلم از زنونه گرفته شده و فقط خواهره هست.
اما شب خوابشو دیدم. نمی دونم کجا بودیم. خیلی بودیم. حس می کنم جو ناآرومی بود. نمی دونم چه جوری بود. یادمه هممون تو یه ون بودیم و داشتیم می رفتیم. مثل این ونهای توریستی بود. یه جای ناآشنا بودیم. خیابونا و فضا برام ناآشنا بود. داشتیم سر میدون دور میزدیم که دیدم ح تو یه پارک نشسته و داره قل.یون میکشه و نگاش سمت روبرو بود و منتظر بود یکی بیاد. منتظر بودم زنش بیاد سمتش. اما در کمال تعجب دیدم یه آقای تپلی با یه قلی.ون دیگه بدو بدو داشت میرفت سمتش. کاپشن و کلاه و شال داشت و نمی تونستم ببینم کیه. حس میکردم حامد باشه اما تو دور میدون گم شدن و دیگه ندیدمشون. خییییییییلی برام عجیب بود اون لحظه ای که دیدم زنش نبود...