هفته ی گذشته به معنای واقعی جهنمی بود! تا تموم شد کلی از منم تموم شد! اما خوبیش به این بود که بعضی از آدما و به اصطلاح دوستا رو شناختم و مثل آشغال پرتشون کردم دور...
نمی دونم اثرات همین هفته ی سخت بود یا چیز دیگه اما حسم خیلی عوض شده. به کل کاری به آقای میم ندارم و دیگه نمی خوام کاراشو بزرگ کنم. اون اگه تو زندگیش همونطور که حدس می زدم و خودشم گفت مشکل اساسی داره باید یه فکری به حال زندگیش بکنه... این خودشه که باید تصمیم بگیره... من که زندگی خودمو دارم...