در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

514

واقعا روز و روزگار مسخره ای شده...ادم هر کاری می کنه حالش برای یه مدت کوتاهم شده خوب شه بی فایده ست...

دیشب باز برای نماز صبح که بیدار شدم همه ی تنم خیس خیس بود... خوابی هم ندیدم یا یادم نیست اما در کل حال خیلی بدیه... همه ی این هفته هم هر چی این درس رو گوش می دم حالم یه جور بدی میشه...دلپیچه می گیرم... نمیدونم چرا اینجوری شدم... امروز عصر کلاس دارم... تا الان که چک کردم ساعت رو تغییری نداده. این یعنی اینکه هفت باید اونجا باشم... اصلا هم نمی دونم درست می خونم یا نه... درسه یه جوری بود! خودشم گفت خیلی سخته اما اگه امروز به خیر بگذره دیگه میرم رو آواز... اصلا حسم به هیچی خوب نیست... حس می کنم تو این دنیا خیلی خیلی غریبه م... 

یه فکر خام و مسخره و الکی افتاد تو سرم و برای سرگرمی مدتی خودمو بهش مشغول کردم اما فقط اولش خوب بود... الان دیگه هر کاری می کنم نه خوب میشم نه می تونم از سرم بیرونش کنم... کاش این کار رو نکرده بودم... 

پست هنوز مدرکم رو برام نیاورده... الانم دارم زنگ می زنم همون شماره ای که اونروز منشیه بهم زنگ زد ادرس گرفت و کسی جواب نمیده... هعی... برای همه چی باید اعصاب ادم خورد شه...