در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

در ابهام

دیگه ابهام مهم نیست. هر چی خدا بخواد همون میشه. من راضیم.

509

دیروز علی رغم همه ی خستگیاش روز خیلی خوبی بود و خیلی مثل بچه ها ذوق کردم و خوشحال شدم...

صبح تو گروه پیام که داد که بچه ها ساعت پنج و نیم بیان... و من که می خواستم کلاسم انفرادی باشه مونده بودم چیکار کنم وقتی قراره همه یک ساعت بیان! تو تل.گرام پیام دادم جواب نداد! زنگ زدم جواب نداد! یک ساعت بعد مجدد زنگ زدم جواب نداد! واقعا نمی دونستم چی بگم و چی فکر کنم! خودش زنگ زد! کلی استرس گرفته بودم! خلاصه فمیدم دیگه زحمت کشیده شماره مو سیو کرده! و قرار شد ساعت هفت و نیم برم. 

خونه که رسیدم یه کم خوابیدم ولی زیاد نتونستم بخوابم. بیدار که شدم روسریمو اتو کردم و یه کم هم صدامو گرم کردم و یه بارم خوندم و ماشین گرفتم و راهی شدم... وقتی رسیدم خیلی شلوغ بود... یه پسره رو پشت بوم بود و یه خانوم هم رو صندلی چوبی نشسته بود... داخل هم چند تا پسر بودن که با دیدن من خودشونو جمع کردن... خلاصه یه کم نشستم که در رو باز کرد و از من و اون یکی خانوم دیگه و بعدشم اون پسرا خواست بریم داخل... یه دختر دیگه هم بهمون پیوست. همش می گفتم نکنه اصلا به روی خودش نیاره که این همه تاکید کردم میخوام تنها باشم! 

جایی نشسته بودم که باد کولر بهم نمی خورد و حسابی گرمم بود... داشتم اتیش می گرفتم...واقعا داشتم بی حال میشدم... یکی از دخترا که خوند بهش اشاره کردم میشه من وایسم کنار دیوار؟ پرسید چرا؟ اشاره کردم به خاطر کولر... خلاصه کلی وقتمون گذشت چون جمعیت زیاد بود... دخترا خوندن و بعدشم یکی از پسرا که اومد سمت من و ازم خواست برم تو یکی  از کلاسا و گرم کنم. اینقدر طول کشیده بود که مجدد صدام سرد شده بود... کلاسی که رفتم داخلش مثل استودیو بود و در و دیوارش پر از پد و پنل بود... گرم کردم و یه دور دیگه خوندم... وقتی مجدد اومدم بیرون دیدم داشت به اون پسرا و یه دختر دیگه که اصلا از لباس پوشیدنش خوشم نیومد درسهای اولیه رو میداد... چند دقیقه نشستم که اومد بیرون و گفت بریم تو یکی دیگه از کلاسها. معلوم بود خیلی شلوغه و برنامه از دستش در رفته...

تو کلاس که نشستیم عذرخواهی کرد و شروع کردیم. وقتی خوندم حواسم به چهره ش بود که قشنگ متعجب شده و داره تحسین می کنه... هر بیتی رو که می خوندم (که چندین بارشم اصلا نیاز نبود اون همراهیم کنه) تحسین میکرد... گفت خیلی عالی شده! صدات داره حجم پیدا می کنه! و دیگه نذاشت تمومش کنم و دوتا بیت اخرش موند... گفت خیلی خوب بود و داری از جای درست می خونی. گفت صدات اصلا اوج نداشت و الان درست شده... خودمم طی هفته حس کردم که بی اینکه به خودم فشار بیارم دارم می خونم. خیلی خوشحال بودم از رضایتش.

وقتی تموش کردم گفت این درسه خیلی سخت بودا! و بازم خوشحال شدم از این حرف... گفت داداشت چی میگه در مورد صدات؟ منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم میگه خوب نیست! ادا میاری و صداتو کلفت می کنی! خیلی تعجب کرد! گفت واقعا! خوب دانش اوازی ندارن... منتظر بودم برسم خونه اینو به اح.سان بگم و کلی بخندیم... تا شب همش بهش می گفتم بی دانش...

وقتی خوندنم تموم شد در حالی که داشتم خودمو باد میزدم گفتم آب شدم دیگه! گفت چرا اینجوریی شما (یا تو! یادم نیست!) چرا اینقدر گرمی؟ گفتم والا از نوزادی همینجوری بودم. گفت عرق کاسنی و خاکشیر و شربت ابلیمو بخور...گفتم می خورم. گفت هر روز؟ گفتم نه. گفت هر روز بخور... هم گرمای بدنتو می گیره هم اب بدنتو حفظ می کنه...

اخر کلاس گفت خوب حفظ می کنی می تونی این هفته دوتا درس بخونی. می خوام دیگه بریم رو اواز... گفتم باشه یکیشو شروع می کنم اگر تمومش کردم دومی رو هم شروع می کنم... گفت باشه دو تا می فرستم... تا اینو گفت گفتم نه نمی خوام بفرستید شما چیزی نمی فرستید. بگید خودم دانلود می کنم. یه کم مکث کرد و گفت چرا می خونم و جواب می دم. گفتم نه جواب نمیدید بگید دانلود می کنم. گفت همین درسی که فلانی خوند (وقتی دختره داشت می خوند همش می گفتم وای چقدر سخته حتما اینو بعدها بهم درس میده!) گفتم این که خیلی سخت بود! گفت می تونی...

بیرون که اومدم هوا تاریک بود و خیلی دیر بود... به مترو هم نرسیدم و نشستم تا قطار بعدی... ولی همش خوشحال بودم یه حس رضایت درونی از اینکه با این شرایط روحی شروع کردم و الان بعد از حدود چهار ماه دارم به نتیجه میرسم... البته می دونم راه درازی در پیشه ولی خیلی خوشحالم...

خودم درسمو دانلود کردم و تا قبل از خوابیدن کلی گوش کردم... برای نماز صبح که بیدار شدم وای فای رو وصل کردم و دیدم درس رو برام فرستاده... باور نمی کردم حقیقتش... خنده م گرفته بود اون موقع صبح...

راستی همه ی دخترا اونجا با اسم کوچیک صدا میشن جز من که با فامیل و خانم صدا میشم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد